منتظرم دوستان گلم
یادبگیریددرست زندگی کنیدتالذت های واقعی راببینید
تاریخ : پنج شنبه 8 دی 1398
نویسنده : بهروز

 

 سلام این مطلبو واسه آقا پسرا میذارم همونای که خیلی زود دل میبندن و زود هم جدا میشن .

قبل از هر چیز بذارید اینو بگم من قصد بی احترامی به هیچ کسو ندارم به خصوص دخترا ، منم یه دخترم پس ناراحت نشید.خیلی از پسرا فک میکنن دخترا یه چیز خیییییلی با ارزش و آرام بخشین طوری که بدون اونا زندگی کردن محاله فک میکنن اگه یه دوست دختر نداشته باشن زندگیشون جهنمه و مرگ و ترجیح میدن  اونا حاظرن خودشونو به هر آب و آتیشی بزنن که فقط با یه دختر حرف بزنن و دوست شن بابا اینطوریا که شما هم فک میکنید نیست دخترا هم عین شماها آدمن نه کمتر نه بیشتر حالا من نمیگم عاشق نشید و دل نبندید چرا !!! اتفاقا عشق به زندگی زیبای میده آدم و خوشحال و مصمم میکنه اما نه دیگه دل دادن به هر کس و ناکسی فقط به این خاطر که یه دلخوشی داشته باشید بذارید یه چیزیو براتون تعریف کنم :

یه روز اشتباهی به جای اینکه به یکی از دوستام اس بدم به یه شماره دادم البته شماره ی دوستمو ذخیره نکرده بودم یه عدد و اشتباهی زدم حالا بر حسب اتفاق یکی از این پسرای ساده دل در اومد اولش من نفهمیده بودم مثلا اس میدادم که نسرین کی میای دانشگاه من الان دارم میرم و از این حرفا ، متقابلا جواب می اومد که منم دارم میام !!! خلاصه از 9 صبح تا 12 ظهر هر چی اس میدادم جواب هم میگرفتم تا اینکه اتفاقی اون روز نسرین نیومده بود دانشگاه تعجب کردم آخه اون اس داده بود که دارم میام بعد کلاس رفتم خونشون گفتم مگه قرار نبود بیای؟ گفت نه!! گفتم خودت اس دادی نگا کن ! گفت دیوونه من اصلا گوشیم خاموشه ماجرا رو که تعریف کردم واسش تازه فهمیدم که اشتباهی اس میدادم دوباره به اون شماره اس دادم که چه دلیلی واسه کاری که از صبح داری با من بازی میکنی داری؟ جواب داد معذرت میخوام همینجوری نخواستم دلتو بشکنم!!!! خلاصه اس دادنامون ادامه داشت تا اینکه خیلی اصرار کرد حرف بزنیم گفتم باشه حرف که زدیم بلافاصله پیشنهاد دوستی داد شوکه شدم واقعا!! آخه ما داشتیم دعوا میکردیم من حسابی ازش ناراحت بودم اما هی گفت و اصرا و خواهش و اینکه میخواد واسم بهترین باشه و از این حرفا ، منم یه لحظه به ذهنم رسید که انتقاممو ازش بگیرم گفتم باشه فک میکنم بعدا بهت میگم ، تا شب همش اسهای عاشقانه و  دوستت دارم میفرستاد شب که با اس حرف میزدیم واسه اینکه اون روز همش مسخرم کرده بود خیلی حرفای شیرین براش میگفتم حالا من از کجا بدونم تا این حد تشنه ی محبته پسره دلشو به من داده بود صبحش که اس داد گفتم دست بردار حالا بی حساب شدیم گفت نه من دیشب تو رو از خدا گرفتم و دیگه هم پست نمیدم و از این حرفا ، طوری حرف میزد که راهی نداشتم ولی بهش گفتم که ما هیچ شباهتی و تفاهمی با هم نداریم آخه نه زبونمون نه مذهبمون نه شهرمون نه سطح سوادمون نه اخلاقمون اصلا هیچیمون شبیه هم نبود منی که هیچ وقت دوست پسر نداشتم با پسری که خودش میگفت یه روز بدون دوست دختر نبوده !!!نتونستم . اما این آقا پسر دست بردار نیود یا زنگ یا اس !! هر چی بهش میگفتم دلیل می آوردم خواهش میکردم تو گوشش نمیرفت مجبور شدم بی محلی کنم الان تقریبا یه هفته ست که به زور رابطه رو تموم کردم ولی میگه من طاقت جدا شدن از تو رو ندارم لااقل باید بذاری برادرت بشم منم قبول کردم اما از وقتی که خواهر و برادر شدیم همش دلتنگه ازش که میپرسم میگه هیچ دلخوشی ندارم دوست دارم یه دوست دختر داشته باشم زندگی رو انقد به خودش سخت گرفته که نمیتونه بدون دختر یک ثانیه هم تحمل کنه به خدا نمیدونم چه جوری حالیش کنم خیلی افسرده و نا امیده که اصلا دوست ندارم خواهرشم باقی بمونم ولی خدا شاهده یه لحظه هم تنهاش نذاشتم.

 آقا پسرای که خیلی احساسی هستید بدون دختر هم میشه زندگی کرد باور کنید سخت نیست شاید خوشحالتر و خوشبخت تر هم بشید

دوست دارم آقا پسرا حتما نظر بدن

خیلی ببخشید ولی آخه بیشعوری هم تا این حد

 

سلام دوستان تروخدا شما قضاوت کنید این چه شیوه ی خواستگاری از یه دختره؟؟

یه روز یه آقای به منزل یکی از دوستام زنگ میزنه بعد احوال پرسی و کلی محترمانه صحبت کردن ، خودشو معرفی میکنه که 29 سالشه و توی دادگاه کار قضای انجام میده قصدشم از مزاحم شدن فقط ازدواجه که اکه این دختر خانم کسی تو زندگیش نیست بهش جواب مثبت بده خب طبیعتا لحظه ی اول برای هر انسانی مهمه این دوستمم فک میکرد چون این آقا خیلی محترمانه حرف زده و همچین موقعیتی داره حتما پسر خوبیه بهش میگه باید فک کنم پسره بهش میگه شماره موبایلتو بهم بده که دیگه به خونه زنگ نزنم دختره میگه نه اول تو بده من خودم بعدا جواب و بهت میگم خلاصه روز اول تموم میشه روز دوم که دختره با شمارش بهش زنگ میزنه میگه  باید همو ببینیم پسره میگه باشه مشکلی نیست فقط تا دیدن من باید باهات حرف بزنم و چون به خاطر مشغله ی کاری که دارم زیاد وقت ندارم ، امروزو باید کلا حرف بزنیم خب دختره هم سادگی میکنه البته نبایدم میکرد نیمی از روزو حرف میزنن حرفاشون از این شروع میشه که پسره بهش میگه  تا هر وقت که موقعیت ازدواج پیدا میکنی حالا 2یا 3 سال دیگه باید کلا همه چیزت مثلا مهمونی رفتن و عروسی و ولباس پوشیدنت زیر نظر من باشه بعد ازدواج هم تو باید همیشه تر و تازه و  آرایش کرده باشی هفته ای یکبار هم آرایشگاه میری هر وقتم ازت خواستم که  20 دیقه  دیگه که رسیدم خونه باید فلان لباس تنت باشه حتی اگه ازت بخوام لباس خیلی خیلی نازک هم باشه باید اینکارو بکنی در ضمن از همین حالا هم گفته باشم من نیاز جنسیم خیلی خیلی زیاده تو باید هر وقت که خواستم حتی اگه لقمه تو دهنت باشه باید بذاری و نیازم و تامین کنی تا من بیرون از خونه نیاز نداشته باشم ( جالب اینجاست اقای محترم هنوز فرصت حرف زدن به دختر خانمم نداده همش میگه بذار اول من حرفامو بزنم) بعدش میگه تو حق نداری با هیچ مردی حتی یه سلام ساده هم داشته باشی چون من خیانت تلقیش میکنم حالا یه چیزای دیگه هم هست که بعدا میگم ولی الان یه سری چیزای جزئیتری رو باید ازت بپرسم که باید جواب بدی من چون نیاز جنسیم بالاست باید بدونم تو چه طوری نیازمو برطرف میکنی یا بیشتر چه جیزای رو دوست داری و باهاشون بیشتر تحریک میشی میخوام اینا رو بدونم تا که زمان ازدواجمون فرا میرسه من بتونم با اینا خودم ارضا کنم که به انحراف کشیده نشم حالا بهم بگو بیشتر با کجات بیشتر تحریک میش و ... از این حرفا ، سیر تا پیاز و واسه ی این دختر 21 ساله که هیچوقت همچین چیزای ندیده و نشنیده تعریف میکنه یعنی باور کنید از کوچکترین چیز تا تموم شدن کار ، بعد حرفاش پسره بهش میگه چیه عزیزم چرا صدات اینطوری شده خبر نداره که دختر بیچاره پشت تلفن با حرفای پسره تحریک شده و به بدنش فشار اومده و در آخر خون از بدنش اومده حالا نمیخوام بیشتر از این بگم دختر خانمای که میخونن میفهمن چی میگم میدونم تا اینجا هم زیادی اومدم ولی چون خیلی زیاد ناراحتم نتونستم تو خودم نگش دارم الان دوستم دو روزه که گوشه گیر شده و فقط به فکر فرو میره ترو خدا گناه نیست؟؟؟؟ خیلی خیلی معذرت میخوام شرمنده .

ترو خدا بگید اسم این خاستگاریو چی میذارید 

 

 سلام دوستان گلم خوب هستید خیلی وقته ننوشتم و نیومدم الانم زیاد وقت ندارم اما چون خیلی حرف دارم اومدم که لااقل یکیشو براتون بگم .

چرا ؟ آخه چرا ؟چرا وقتی ادعا میکنیم یکیو دوست داریم باید علاقمونو با زور و تهدید به طرف بفهمونیم این حرفی که میزنم و به آقا پسرا بر نخوره ولی یه تعداد هستن که فک میکنن چون پسر هستن و قدرت دارن باید تهدید کنن و زور بگن دیروز تو دانشگاه یکی از همکلاسیهام برای خواهرش مشکلی پیش اومده بود که از ما کمک میخواست اون خواهرش با یکی که ادعا میکرد خیلی دوسش داره دوست بوده بعد یه مدت اون پسره ازش درخواست عکس میکنه دختره هم از روی اعتمادی که پسره گفته بهم داشته باش عکسو بهش میده تو اون قرار ملاقات که میخواسته عکسو بهش بده پسره کیف دختره رو بعد از گرفتن عکس میزنه و فرار مینکنه دختره نمیدونه چیکار کنه و چه جوری بره خونه خلاصه خواهرش از این موضوع مطلع میشه و از دوست پسرش که خیلی آدم خوبیه کمک میگیره و با یه فریب عالی پسر رو پیدا میکنن ازش علت این کارو میپرسن پسره بهشون میگه تو این 2 سال که با اون دختر بوده به خاطر خود دختره نبوده بلکه به خاطر خواهرش بوده ."خیلی احمقانه ست نه؟ حالا بقیشو بخونید"این حرفا حضوری نبوده با تلفن بوده پسره از ترس گوشی رو خاموش میکنه و به قول خودش زیاده ایرانسل یه سیمکارت دیگه میخره و با اون تهدید میکنه که اگه خواهر اون دختر بهش جواب نده هم عکس اون دختر رو تو اینترنت هم عکسای رم و پخش میکنه حالا اگه اون پسر این کارم نمیکرد بازم وحشتناک بود چون اگه هیچی نباشه عکس یه دختره ،دختر هم که همیشه آبروش رو لبه ی تیغه  و پسرلی امروزی هم که ... . خلاصه با هزار بدبختی و گرفتاری و رفتن به این ور و اون ور رم و گوشی رو پس میگیرن ولی هنوز عکس و نداده خودش میگه گم شده ولی کسی مطمئن نیست .

قصد من از گفتن این حرفا این بود که آقا پسرا شما که فک میکنید قدرت دنیا تو دستتونه و هر کاری بکنید آبروتون به خطر نمیافته از خدا و از روی خواهر خودتون شرم کنید اگه یکیو دوست دارید سعی کنید با کارای که اون دوست داره دلشو به دست بیارید نه با زور و تهدید .

سلام دوستان امروز باید بهتون التماس کنم و بگم که تو رو خدا بسه این همه دروغ و دلشکستن ،به خداکسی طاقت این همه ناراحتیو نداره . میدونید چرا اینا رو میگم دیروز یکی از دوستام بهم زنگ زد کلی گریه میکرد ازش پرسیدم چی شده ؟ من میدونستم 6 ماهه که یکیو دوست داره و قراره بیاد خواستگاریش ، اونطوری که دوستم میگفت از طریق یکی از دوستاش اون پسره رو امتحان کردن که ببینن تا چه اندازه رو فولهای که به اون داده پایبنده ولی متاسفانه اون اقا پسره طی 3 روز به اون دختر که به قصد امتحان بهش زنگ زده بوده جواب مثبت میده و با کمال بیشرمی با یه قرار کوتاه به دوستم که قرار بود بیاد خواستگاریش میگه که دیگه نمیخوامت و باهات ازدواج نمیکنم من یکی دیگه رو دوست دارم گذشه از اینا وقتی دوستم بهش میگه چرا مگه چی شده بهش میگه دله دیگه هر روز اسیر یکی میشه پس برو نمیخوامت...

تو رو خدا شماها بگید این درسته دوستم میگفت کلی بهم قول داده بود که خوشبختم میکنه به غیر از من کسی دیگه رو نمیخواد میگفت بهم گفته که اگه تمام دنیا یه طرف باشه و تو یه طرف من تو رو میخوام دوستم میگفت به خاطرش خواستگارام و بدون اومدن رد میکردم فقط به خاطر اون اونم که باهام اینطوری کرد

شماها چی میگید :

 

سلام دوستان یه خواهش دارم البته شاید زیاد دوست نداشته باشید

ولی امیدوارم که نظر بدید ازتون میخوام که در مورد خیانت و عشق

بازی که بهتون شده برام بنویسید میخوام بدونم چه جور خیانتهای وجود

داره شاید درس عبرتی باشه برای اونای دیگه که تو دام نیفتن

منتظرم دوستان گلم

یه انتقاد:

سلام یکی از دوستان بهم نظر دادن گفتن: "تا حالا موفق شدی این همه حرف رو به دو تا دختر و پسر بفهمونی ؟" واقعا راستم میگه ایا تا به حال کسی با خوندنشون از دلشکستن و عشق بازی دست برداشته یا اینکه نه و هنوزم سمجه و لجباز.

محض احتیاط برای اونای که فکر میکنن هر کاری بخوان میتونن بکنن :یه روزی مردی به پسرش که خیلی مردم ازار بود گفت تا 30 روز هر وقت که دل یکی رو شکستی یه میخ به دیوار بکوب پسره به حرفش گوش کرد و هر وقت که دل یکیو میشکست میخی به دیوار میکوبید تا اینکه 30 روزه تموم شد بعد پدرش گفت اینیار تا 30 روز هر وقت که دل یکیو که شکستی شاد کردی یه میخ از دیوار بکن پسره تا 30 روز این کارو کرد بعد 30 روز پدرش گفت نگا کن به جای سوراخ میخها روی دیوار ، تو وقتی که میخها رو به دیوار میکوبیدی اونقدر شدید میکوبیدی که وقتی الان درش اوردی جای سوراخ هنوز مونده پس هر وقت که دل یکی رو میشکنی همیشه جای زخمش میمونه حتی وقتی هزار معذرت و التماس کنی پس سعی کن هیچوقت دل کسی رو نشکنی

 

 

 

دل عاشق مث این گل سرخه

 

ما دخترا و پسرا نمیدونیم که شکستن دل یکی که عشقشو تو چشم ما پیدا کرده درست مثل این گل سرخه که دیگه طاقت ایستادن نداره و می افته پس یا دل نبندید یا اگه بستید دیگه نشکنیدش

سلام دوستان حالتون خوبه خیلی وقته نیومدم آخه درس زیاد داشتم نتونستم ببخشید

امروز میخوام یه چیز خیلی عجیب بهتون بگم واقعا از طرز تفکر بعضی از آدما، آدم شاخ در میاره :یه بار در مورد همین موضوع وبلاگم مستقیما از یه تعداد دختر و پسر سوال کردم سوالم این بود که چرا همیشه به دنبال یه بهونه میگردیم که  طرف مقابلمون و به بازی بگیریم چرا اولش تا جور میشه هزار قسم دروغی میخوریم و کلی مظلومیت نشون میدیم اما به محض اینکه رابطه مون چند روزی طول کشید میزنیم زیر حرفامون؟

حالا جواب اونا رو بشنوید : یه دختر خانومی میگفت واسه خوش گذرونی آخه مگه از پسرا هم احمقتر (با عرض معذرت مجبورم عین حرفاشونو بگم) پیدا میشه اونا با یه نگاه مظلومانه ی ما فورا جذبمون میشن در حالی که ما فقط نگاشون کردیم همین تازه ما کلی اعتبار گیرمون میاد از این بهتر ،خودمون صرفه جوی میکنیم و اونا هم برامون میخرن اما این وسط ما انتخاب واقعیمونو یه جای دیگه داریم اینا فقط برای روز مبادا هستن.

 خالا جواب یه آقا پسر : میگفت زبونه که بیکاره ، گوشه که بیکاره چرا ازشون برای دختر خانوما استفاده نکنیم اونا هم خوشکلن هم دلربا تا میتونیم میبریمشون سر قرار و اینور و اون ور هر کاری دلمون خواست میکنیم بعد اونا رو به خیر و ما رو به سلامت عشق چیه ، از نظر من عشق یعنی کیف و  لذت تازه ما داریم با این کارا انتقام خدمونو از یه تعداد میگیریم دخترا همه مثل همن.

ایا واقعا اینا درستن؟

مغزشما چند سالشه؟

 

 


عشق  ایا واقعا عشق علاقه ی شدید قلبه یا یه چیزی مث عروسک که باید باهاش نقشهای جورواجورو بازی کرد؟چرا بعضی از ادما فکر میکنن چون وقت دارن باید با احساس دیگران بازی کنند؟ میدونید چرا اینا رو میگم این داستانو که ماله یه اقا پسره بخونید بعد خودتون قصاوت کنید:



سلام دوستان میخوام در مورد یه چیزی با هم حرف بزنیم که الان 90 درصد جامعه ی ما رو فرا گرفته اونم عشقهای بچگانه و کودکانه است که تقریبا همه ی طلاقهای امروزی ناشی از اونه . واقعا چرا تربیت اینقدر ضعیف شده که دختر یا پسر 10-12 ساله باید به دوستی با جنس مخالف و عشق و عاشقی فکر کنه در حالی که اون هنوز تمام و کمال به سن بلوغ نرسیده و باید به بازیهای کودکانش فکر کنه؟ چرا بزرگترها به جای اینکه به آنها بیاموزند که الان سن بازیه نه عاشقی اجازه میدهند که خودشان این را تجربه کنند؟ و اینکه چرا دختر و پسرا خودشان نباید به این فکر کنند که این عشقهای بچگی فقط از دست دادن فرصتهای طلایه زنگیه فرصتهای که میتونه آیندشونو تضمین کنه؟

لطفا نظرتونو بگید منتظرم دوستان:

 

سلام دوستان گلم امروز ازتون میخوام نظرتونو در مورد عشق بگید و اینکه مناسبترین سن برای عاشق شدن چه سنیه؟ قربون دستتون:

دروغ میگن

شاید اشتباهه اما عاشقا دروغ میگن

آدمای مهربونو با وفا دروغ میگن

اونا که میگن تا همیشه دیوونتونن

بذا بی پرده بگم که به شما دروغ میگن

اونا که فدات بشم تکیه کلامشون شده

به تموم آسمونا به خدا دروغ میگن

اونا که با قسم و آیه میخوان بهت بگن

تا قیامت نمیشن ازت جدا دروغ میگن

میدونید این شعر مال کیه؟ مال کسی که یه روزی یک دل نه صد دل عاشق شده و زندگیشو پای عشقش گذاشته ولی چرا حالا داره این حرفا رو میزنه؟ چون درست همون موقع که طرفش احساس کرده بهش وابسته شده رهاش کرده و همون قصه ی بی وفای و جدای . این شعر از مریم حیدرزاده بود همون عاشق نابینا

 واقعا بی اعتمادی تا این حد؟

هر روز میشنویم که سن ازدواج رفته بالا ولی چرا؟ دخترا میگن پسر خوب پیدا نمیشه پسرا هم میگن دختر خوب پیدا نمیشه اما آیا واقعا پیدا نمیشه ؟یا اینکه پیدا میشه ولی اعتماد پیدا نمیشه؟ به این عکس نگاه کنید و نظرتونو بگید:

mj36u0gxg1b70zfnrdx.jpg

 به نظرتون چرا آدما عاشق میشن؟ آیا واقعا کمبود محبت دارن و میخوان از این طریق جبران کنند یا نه اینکه عشق جذابیت داره و به زندگی شیرینی میده؟ اگه کمبود محبت دارن که به جای خوداگر هم به خاطر دلیل دومه پس چرا با زندگی هم بازی میکنیمو این همه بی وفای رو تو خاطر هم موندگار میکنیم ؟واقعا چرا؟ شما بگید:

 

 




|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
باتشکرازتمامی دوستانی که بانظرات خوددرنحوه ی بهتراداره شدن وبلاگ مارایاری میدهند